آخرین بار/تاج محمد طائر-ترجمه:عبدالواحد برهانی
-کارگاه داستان بلوچ :می دانم دلت به حال شوهرت می سوزد.ولی خودت هم کمی فکرکن؛ببین،از قبل هم بدهکاری؛پول قبلی را هنوز نیاورده ای،آنوقت بازهم آمده ای و ادری التماس می کنی،که فقط یک پُری؟خب،دلت به حال من هم کمی بسوزد!
امام بخش با بیزاری حرفش را زد و نگاهش را از زربانو گرفت و به بیرون انداخت.
ادامه مطلب ...
یاسر کرد
به حکم کار و روحیاتی که دارم هر روزه با جوانان زیادی سروکار دارم . چه در فضای
مجازی و چه در دنیای منجمد و بیروح واقعی . جوانانی که در نیازمندیهای اساسی شان
مانند : شغل ، مسکن و همسر دچار مشکل هستند . سالهاست که دغدغه بهتر زیستن مردمانی
که به آنان تعلق دارم هدفم شده است ، نمی دانید هر روز وقتی با جوانان متقاضی کار
رو برو می شوم و برای آنان از الزام داشتن : توانمندی ، مدارک تحصیلی و مهارتهای
مختلف فنی و حرفه ای می گویم و آنها می گویند نداریم یا ناقض دارند چه حالی می
شوم. یاوقتی بیسوادی و ناآگاهی دانش آموزان و دانشجویان را می بینم ، قشری که قرار
است سرزمین ما را بسازند ، قشری که قرار است بر هرچه عقب ماندگی هست بتازند خود
محتاج ترند هر روز از خشم بر خود می پیچم.