پهره..وبلاگ فرهنگی هنری وادبی بلوچستان

,, روزنامه پهره,, پهره روتاک,,

پهره..وبلاگ فرهنگی هنری وادبی بلوچستان

,, روزنامه پهره,, پهره روتاک,,

داستان شبنامه باران

 

 

 عبدالواحد برهانی

 جواب این دیوان بالاخره قرار نیست بیاید؟دیگر دارد دو سال می شود..!

از کنارش که ردمی شدم حرفهایش از دم گوشم گذشت. اما نَرّه های یک بند بچّه، داشت مخم را ارّه می کرد.عادتم شده بود در چنین وقتهایی از اتاق بیایم بیرون؛هوای آزاد.

دررا که پشت سرم چرخاندم ، صدای بچه ضعیف تر شد.و از این طرف ، زوزْمویه های دَر هَمْ پلیچ توله های گبو در گوشم پیچید؛که قابل تحمل ، و حتی گوشنواز هم بود .چون مفهوم خاصی نداشت.و اگر داشت هم ، به من مربوط نبود. یادم آمد که مَه صوم گفته بود،فلانی ، گبو هم زاییده، شش قلو؛که گفته بودم،ماشاا...ویادم آمده بود که حیوان نجس است وباقی حرفم را قورت داده بودم.اگر چه مَهْ صوم معتقد به نجس بودن و این جور حرفها نبود .و حتی یک چندی به دنبال دارویی به نام(جُند)می گشت که بعداً فهمیدم بیضۀ نوعی سگ است .می گفت، فلانی گفته ، برای فلان و بهمان خیلی خوب است .وقتی که فهمیده، و به او فهمانده بودم که به اینجور چیزها حساسم، از خیر آن گذشته بود .

ادامه مطلب ...