گذر کرد ازان پس به مکران زمین
از ایران بشد تا به توران و چین
میانها ندید ایچ رنج از گره
ز مکران شد آراسته تا زره
سوی کوه قاف آمد و باختر
چو آمد بر شهر مکران گذر
ازان پس گذر کن به مکران زمین
کزانجا برو تا به دریای چین
مرا شادکامی کم وبیش تست
خراسان و مکران زمین پیش تست
زبانها بکردار مکران زمین
همه شهرها دید برسان چین
چو بر کینه آهنگ شیران کنی
همه شهر مکران تو ویران کنی
همه شهر مکران پرآواز گشت
فرستادهی شاه چون بازگشت
همه تیز و مکران سپه برگرفت
زمین کوه تا کوه لشکر گرفت
که مکران سیه شد ز گرد سپاه
طلایه بیامد بنزدیک شاه
همه شب همی گرد لشکر بگشت
ز مکران طلایه بیامد بدشت
دل شاه مکران پر از بیم کرد
بزد تیغ و او را بدونیم کرد
بخواهیم باژی ز مکران زمین
چو گردد مرا راست ماچین و چین
بتوران و مکران و دریای چین
پی او ممان تا نهد بر زمین
بفغفور و سالار مکران زمین
فرستاد کس نزد خاقان چین
دل شاه مکران دگرگونه دید
دگر نامور چون بمکران رسید
ز لشکر جهاندیدهای برگزید
بیامد چو نزدیک مکران رسید
که با شهریاران خرد باد جفت
بر شاه مکران فرستاد و گفت
وزآن خستگی جان او هم برست
بقلب اندرون شاه مکران بخست
بتاراج مکران نهادند روی
ازان پس دلیران پرخاشجوی
ز هر جای رامشگران خواستند
همه تیز و مکران بیاراستند
خود و سرفرازان ایران زمین
چو آمد ز مکران و توران بچین
ز چیزی که خیزد ز مکران زمین
زگستردنیها و آلات چین
ز توران و ایران و مکران زمین
ز چیزی که آوردم از هند و چین
به ترک و به هند و به مکران زمین
پس آگاهی آمد به روم و به چین
ز هیتال و مکران و ایران زمین
ز باری که خیزد ز روم و ز چین
ز مکران و بغداد و ایران زمین
ورا درگر آمد ز روم و ز چین
وگر سوی ما چین و مکران زمین
شب تیره باید شدن سوی چی
این شعر مولوى اسلأ با قافیه هاى مولوى نمیخوره, خودتون ساختید, من دیوان کامل مولوى را دارم ولى این شعر را نیافتم.
خسرو عزیز دروت
خدمت شما و خوانندہ گان محترم وبلاگ شما عرض شود کہ ھمین بس کہ "مکران زمین " سرزمینی تاریخی است کہ در طول تاریخ وجود داشتہ است۔
این شعر از مولوی نیست۔ این شعری از شاھنامہ _ کتاب ِ مقدس ِ فارسھای شوونیست _ سرودہ ی فردوسی است۔ اصلاح نمایید
بلوچستان آزات بات
بلوچ آزات