عید با وحشی بافقی
سال نو و اول بهــــــــار است
پای گــــل و لاله در نگار است
والای شقایق اســــت دررنگ
پیراهن غنچـــــه نیم کار است
آن شعلـــــه که لاله نام دارد
در سنگ هنوز چون شرار است
پستان شکوفه است پر شیر
نوباوهٔ باغ شیــــــــرخوار است
برگ از سر شاخه تازه جسته
گویا که مگــــر زبان مار است
این فرش زمـــــــــردی ببینید
کش از نخ سبــــزه پود وتار است
ای پرده نشیــــــن گل بهاری
مرغ چمنـــــــــت در انتظار است
این وزن ترانه میســـــــراید
مرغی که مقیم شاخســـار است
کای تازه بهـــار عالم افروز
هر روز تو عیـــد باد و نوروز