مسافر راه ترکستان
حواناروئی
اگر این راه به ترکستان است یا بیراهه است بگذارید تا برویم ، دست و پایمان را نبندید .
اگر قرار است سرمان به سنگ بخورد ، ملالی نیست حتی اگر به دیوار بتونی بخورد .
دایه ی دلسوزتر از مادر نشوید بگذاریدمان به حال خودمان .
خدایا خدای من ! من بازیچه نیستم ، عروسک دست این و آن هم نیستم . خدایا ! می شنوی
دارم به تو چه می گویم ؟ منم بنده ای از بنده هایت اگر مرا به بندگی ات قبول داری رهایم نکن
اصلا خدایا من با تو قهرم گله نمی کنم ، گریه هم نمی کنم تا نگویی احساساتی عمل کرده ام !
اصلا خدایا اگر می خواهی نسل زن را از روی زمین بردار ! بگذار مردان خود تنهایی کیف
دنیا را ببرند ! به قول هم جنسم فروغ : " بهشت و حور و آب کوثر از تو / مرا در قعر دوزخ
خانه ای ده ".
نمی خواهم معشوقه ی کسی باشم یا کلفت خانه ای ! یا ضعیفه و ناموس کسی دیگر ! هیچ !
هیچ نمی خواهم . اصلا مرا چه به بهشت بگذار مردان تنها به آنجا بروند .