قتل های ناموسی
حواناروئی
در شبنامه ی باران استاد برهانی ( چریک پیر ) می خوانیم که باران شخصیت اصلی
قصه به زنش مه صوم که از گل پاک تر است شک می کند و پا بر روی همه دوست
داشتن هایش می گذارد و دریک لحظه با حالتی جنون وار به ارث رسیده از سنت های
اشتباه گذشتگان بخاطر بدنام نشدن ، زنش را می کشد و زن هم بدون هیچ تقلایی مرگ
را به جان می خرد.
این یعنی اوج فلاکت و فقر فرهنگی در جامعه ای که حتی خود قربانی ( زن ) خودش
را مستحق قربانی شدن می داند و صحه می گذارد بر این فرهنگ غلط قتل های ناموسی!
چه بسا به خاطر شایعات یا زائیده ی تخیلات یک ذهن بیمار روان پریش شاهد قتل های
ناموسی می باشیم که چه با افتخار مردان فامیل دختر یا زنی را نیست و نابوده کرده اند
و به خود می بالند با سرافرازی می گویند لکه ننگی بود که شرش را کم کردیم!
اما آیا مجازات کردن دیگران کار ماست از چه روی ما به خود اجازه می دهیم
دیگران را قضاوت و مجازات کنیم در حالی که خود نیز سرشار از گناه و خطا می باشیم.
بنا بر خواست خودم و تإیید استاد برهانی امروز بارانش را تیر باران کردم بی هیچ
ترحم و دلسوزی ، باشد که درس عبرتی باشد برای دیگر امثال باران ها !!
جنازه اش را دفن نخواهم کرد تا خوراک کلاغان خبرساز شود و خبرش مایه عبرتی باشد
برای دیگران . کسی هم به تشییع جنازه اش دعوت نیست .