شربانو
حوا ناروئی
دقایقی چند کنارش نشستم تاازش بپرسم اینجا چکار می کند؟
پرسیدم بی بی جان اجازه هست ازت عکس بگیرم که اجازه داد.
گفتم اینجا چکار می کنی؟ کسی نیست جایت کارکند؟ درد و دل ها
و حرف هایش را که می شنیدی دلت می خواست دستان پینه بسته اش را
بوسه بارانی کنی مناعت طبعش ستودنی بود دوست نداشت دست
پیش کسی دراز کند.
حرف های زیادی برای گفتن داشت می گفت نوه های یتیمی دارد که باید
برای سیر کردن شکمشان تلاش کند. دوست نداشت از مشتری پول
اضافه بگیرد تا گناهی در کارنامه ی عملش ثبت شود. کمیته امداد هر ازگاهی
30 هزارتومانی جیره می دهدش که کفاف خرجشان را نمی دهد.
باوجود این همه مشقت خوش برخورد و خوش رو بود.
پرسیدم بی بی جان اسمت چیست ؟
گفت : شربانو
غم نان است که شربانو را نمی گذارد آسوده باشد!!
جای شربانو گوشه ی بازار نیست.