باز خوانی سه ماجرا از جدال قلمی با شهرداران در استان و حرف ما
رازگو بلوچ
جدال بین شهردار و شهروند در استان ما ازطریق وبلاگ و یا روزنامه محلی ماجرای تازه ای نیست. مطالب اخیر تعدادی از وب نویسان محلی گویای رخ دادن دست کم سومین ماجرا از این دست است. بگذارید دو ماجرای اول را تا آنجا که درجریانم بگویم تا نیم نگاهی هم به ماجرای اخیر از زاویه دید خود بکنم که لزوما مشابه نظر دوستان دیگر نیست.
الف) ماجرای اولین روزنامه اینترنتی بلوچستان!!! و شهردار زاهدان:
چند سالی باید بشود آن زمانی که فردی به نام آقای حسین زهی پس از کش و قوس فراوان و وقفه ای طولانی به عنوان شهردار زاهدان اعلام شد. خیلی مدتی نگذشت که وبلاگی در BlogSpot تشکیل شد با عنوان " اولین روزنامه اینترنتی بلوچستان ". و معرفی و تبلیغات خود را شروع کرد و از اگر اشتباه نکنم از وب نویسان دیگر هم می خواست که به او بپیوندند. ولی جالب این بود که با وجود آنهمه هیاهو یک ماهی با همان یکی دو مطلب اول باقی ماند. نتیجتا چندین ایمیل طولانی بین بنده (وبلاگ رازگو بلوچ در BlogSpot) و متولی این امر رد و بدل شد، حاوی گلایه من از تشکیل وبلاگ های بی شمار محلی با نام پر طمطراق و رها کردن شان به امان خدا و البته سعه صدر طرف مقابل در جواب دادن ها.
اشکالم به این عزیز حاوی دو نکته بود:
1- ایراد گرفته بودم که چرا اسم تان گذاشته اید "اولین"! چرا که اولین نیستید. حق با من بود . وب نویسی بلوچ خیلی وقت ها پیش شروع شده بود و حداقل بلوچ های در خارج از کشور به دلیل دسترسی تکنولوژیکی و انگیزه لازم در این کار فعال بودند.
2- ایراد دومم روی کلمه "روزنامه" بود. می گفتم روزنامه حداقل دو خصوصیت بایدداشته باشد: 1- هر روز مطلب داشته باشد آنهم چندین مطلب. 2- ستون و موضوعات تقسیم بندی شده متفاوت داشته باشد. هر کدام از این دو شرط ساقط شد می شود "روز نوشت" یا همان "وبلاگ".
3- ایراد سومم همین بود حالا که ادعا کرده اید چرا پا پس کشیده اید. خب بنویسید دیگر ببینیم چه کاره اید؟!
ایشان هم در مقابل گلایه داشت که وب نویسان دیگر خیلی به پیام همکاری های او توجه چندانی نکرده اند. و این که چرا همه قبل از هر چیز می پرسند کدام طرفی هستی (احتمالا یعنی این که بلوچی؟ فارسی؟ دولتی هستی؟ مستقلی؟) مگر ملاک بلوچ و فارس بودن است. که به نوبه خود عرض شد ملاک ما هرگز این نیست.
بالاخره موتور این وبلاگ ارام آرام به کار افتاد. اما از کجا؟! از کشتار گاه زاهدان! پشت بندش مطلب بعدی آمد عکس لاشه مرده گاو که نزدیک کشتارگاه افتاده. بعد عکس فلان قسمت شهر که زیباسازی نشده و امثالهم.
ما که سریع مطلب را گرفته بودیم. ولی گفتیم این شروع کار است و احتمالا طرف خواسته از شهرداری شروع کند. ولی تا آخرش "اولین روزنامه اینترنتی بلوچستان" در بند شهرداری زاهدان ماند که ماند. بعدش دیگر سراغش نرفتم و نمی دانم به کدامین سو رفت. شاید هم اصلا پیش قضاوت ما اشتباه بود.
ب) گویا مطالبی در مرز پرگهر در باره ضعف های شهرداری یکی از شهرهای بزرگ استان به چاپ می رسید. هم شهردار و هم نویسنده مطالب عزیز و آشنا بودند. گلایه های طرف نویسنده را شنیده بودیم. یک بار هم شد و گلایه های شهردار را هم شنیدیم که در خلال شان یک نکته بود. ایشان می گفت آخرش ناچار از شکایت علیه روزنامه شدیم. تا پای صدور حکم هم پیش رفت. ولی دوستان واسطه شدند که این تنها روزنامه نیمه بلوچی استان است و شما باعث و بانی بستنش نباش. و ما منصرف شدیم. در این مورد هم عملکرد شهردار از طرف عموم بسیار مورد نقد بود و هم بعضی ها به دخیل بودن پاره ای حب و بغض های فردی هم در این دعوا بعضی ها اشاره داشتند.
ج) حکایت سوم هم حکایت جنجال مشابهی در این روزها است. جدای از احساسات خاص وب نگاران محلی و حرکاتی به تقلید از بعضی جریانات مشابه که به نوبه خود خرده ای بر آن ها نمی شود گرفت، به نظر من به عنصر لج شخصی و یا منافع شخصی هم باید در این گونه مباحث خاص توجه داشت که خدای نکرده اصل روزنامه نگاری یا وب نگاری محلی متاثر از سوء ذهنیت ها نشود. بنده هیچ کدام از دو طرف دعوا را ندیده و هیچ نمی شناسم. بنابر این هیچ قضاوتی شایسته نیست. دعوت طرفین دعوا به مصالحه بهترین چاره است. اما اگر بخواهم چیزی بگویم حرف من این است:
1- یک وب نگار اگر جامع نگری وسعت نظر داشته باشد هم در نحوه اعتراض و هم در نحوه انتخاب طرف های مورد اعتراض و سوژه ها، سخنش بیشتر مقبول می افتد تا این که خدای نکرده شائبه یک دعوا و لج بازی شخصی پیش بیاید (مشابه آنچه نمونه اش در دنیای واقعی فراوان است) که به جای کوچه و خیابان به فضای مجازی کشیده شده.
2- باید مواظب بود تمرکز کردن روی یک مسئول دوست و اشنا و احتمالا طرف حساب، باعث غفلت از انبوه سوء استفاده های افرادی که نمی شناسیم و از جاهای دیگر آمده اند و حساسیتی با آنها نداشته ایم نشود. دهها اداره و ارگان و تشکیلات دولتی در هر شهر وجود دارد و که سالانه میلیارد ها تومان را هزینه می کنند. جامع نگری یعنی این که اگر دو بار به یکی تمرکز شد دفعه سوم حتما نوبت باید با آن دیگری برسد. و تا وقتی که ارگان های انتصابی بزرگ تر و غیرقابل نظارت تر هستند اندکی بی انصافی است که به ارگان های انتخابی و کوچک تر مانند شهرداری که پنج نفر شورا بالای سرش هست و با رای غیر مستقیم مردم روی کار می آید و مدتش هم مشمول محدودیت است تمرکز کرد. تاکید می کنم این هرگز به معنای تبرئه از قبل شهرداری و عدم لزوم تمرکز بر آن نیست.
3- شهردار محترم همان شهرستان چرا باید از موضع بالا به موضوع نگاه کرده و شائبه لج بازی متقابل را پیش بیاورد. در تمام این مدت دریغ از یک عکس العمل روشنگرانه و پاسخگویی. البته شاید باشد و فرد بی ربطی چون بنده ندیده باشم. ولی کوفتن بر طبل بی تفاوتی در مقابل صدایی معترض ولو در بدتر ین حالت مغرض خود یک اشکال جدی نیست؟
طبیعی است که اشکال گرفتن از عملکر شهردار ساده ترین کار است. چون محلی است و به مراکز احتمالی خاص کمتر وصل است و این که اصولا کار شهرداری در وسعت یک شهر بزرگ پخش است و راحت می شود دوربینی به دست گرفت و از چاله و چوله واسفالت خراب و امثالهم عکس گرفت و منتشر کرد. ولی ایا این امکان برای ارگان فلان و وهمان که عده شان هم کم نیست فراهم است؟
جسارت یک وبلاگ نویس در دو چیز است: انصاف در انتقاد از آنچه می شود انتقاد کرد و جرات در انتقاد از آنچه که به راحتی نمی شود از آن انتقاد کرد. امید است هر دو طرف به نوبه خود این مکتوبه را مغرضانه نیافته باشند که نه هیچ یک از دو طرف را می شناسیم و نه از ماجرا خبر داریم جز همان چند خط خبر وبلاگی دوستان.
رازگو بلوچ