حمید مقیمی- زاهدان
خوندلی که از سرانگشت زنان بلوچ میتراود
سوزندوزی یکی از ظریفترین هنرهای دستی ایران است که طی آن تمام یاقسمت اعظم پارچه از کوک و بخیههای رنگین پوشیده شده است. این دوخت ازاوایل صدر اسلام در میان بلوچها رایج و در دوره مغول و بهخصوص تیموری وصفوی این هنر از رواج کامل برخوردار بود. بدون تردید، سوزندوزی بلوچ راباید در زمره یکی از اصیلترین و جالبترین صنایع دستیکشور به حسابآورد. این صنعت که در آن ذوق و خلاقیت زنان سوزندوز به صورتطرحهایسنتی- محلی که بیانگر خصوصیات و ویژگیهای هر منطقه است خلاصهمیشود، امروزه درمیان صنایع هنری و سنتی کشور مرتبه و مقام بسیاروالایی دارد
. هر دختر بلوچ از سنین کودکی، ضمن آموختن و انجام امورمربوط به خانهداری، موظف به فرا گرفتن سوزندوزی نیز هست و بهسببدخالتی که سلیقههای گوناگون در تهیه نوارهای سوزندوزی دارد، میتوانطرحها و نقشهای متنوع و اصیل سوزندوزی را درمنطقه بلوچستان مشاهدهکرد. در سوزندوزی به بیش از دو نوع ماده اولیه نیازی نیست: نخ وپارچه سوزندوزان بر حسبامکانات و سلیقه از نخ دمسه (D.M.C) یا ازنخهای پاکستانی استفاده میکنند. پارچههاییکه روی آن سوزندوزیانجام میگیرد یا پارچه پنبه پاکستانی است که نازک و ریزباف بوده وبرای محصولات پرکار در قطعات کوچک مورد استفاده قرار میگیرد یا پارچهگاندی ایرانی است که معمولا به عرض 120 سانتیمتر در بازار زاهدانبافت میشود
. چندی پیش، خبری مبنی بر استانداردسازی سوزندوزی بلوچ منتشر شد. اداره کل استاندارد سیستان و بلوچستان با معاونت صنایع دستیسازمان میراث فرهنگی تفاهمنامهای امضا کرده و قرار شد سوزندوزی بلوچ ازبابت نخ دوخت، جنس و کیفیت مواد اولیه و نقوش استاندارد شود. این خبر درشرایطی اعلام میشود که هیچ حمایتی از تولیدکننده صورت نمیگیرد. میزانتولید آنقدر کم است که استانداردسازی در عمل به یک شوخی میماند. تعدادتولیدکننده واقعی سوزندوزی اصیل بلوچ بسیار اندک است و همینتعداد اندک هم حمایت نمیشوند. حمایتهایی مانند تهیه مواد اولیه،بازاریابی و پشتیبانی که در نهایت از اشخاصی صورت میگیرد که در بهترین حالت دلالند نه تولیدکننده و کارآفرین. در این بین افرادی هستند که نامکارآفرین برخود میگذارند اما هیچ کدام از معیارهای کارآفرینی را ندارند
. بیشتر واسطه سوزندوزیهای افغانی و پاکستانی هستند یا در افغانستان کارآفرینی میکنند. در این بازار بلبشو بسیاری از سوزندوزیهای ماشینیپاکستانی بهعنوان سوزندوزی اصیل دستی بلوچ عرضه میشود
. روزگاریسوزندوزی بلوچ تنها رودوزی ایران با بازار فعال اقتصادی بود و نمونههای فاخر این هنر را در کاخ نیاوران میتوان مشاهده کرد. سوزندوزان هم به دلیل فعال بودن سازمان صنایع دستی در بازاریابی از دهه 40 تا اواخر دهه 70اوضاع اقتصادی اگر نه خوب اما راضیکنندهای داشتند. اما اکنون سازمانمیراث فرهنگی و صنایع دستی و گردشگری استان سیستان و بلوچستان نهتنها خودرا متولی بازاریابی محصولات صنایع دستی نمیداند بلکه بسترهای لازم برای فعالان صنایع دستی را فراهم نمیکند و میدان برای افراد دلال یا کسانی که هیچ تخصص و سابقهای در صنایع دستی ندارند، باز شده است. مسوولان تاکنونبیشتر بهصورت شعاری و آماری کار کردهاند، نمایشگاههایی برگزار میکننداما سوزندوز اصیل بلوچ همیشه در حاشیه است و عنوان کارآفرین برتر، غرفه برتر و... نصیب همان نورچشمیهاست؛ نور چشمیهایی که اگر تحقیق کوچکی درمورد رفتارشان با سوزندوزانشان شود، اشک بر چشمهای هر دل نگرانی مینشاند
. سوزندوزان بلوچ در روستاهای دورافتاده بلوچستان به سر میبرند وبه همین دلیل اکثر آنها یا بیسوادند یا کم سواد. حق و حقوق خود رانمیدانند، از عظمت کار خود بیخبرند و این وسط زمینه برای افرادی که ازروابط خود استفاده میکنند تا خود را بهعنوان سوزندوز یا کارآفرین مطرحکنند، آماده میشود؛ افرادی که بهدلیل برخورداری از تحصیلات، آگاهی ازقوانین و آییننامهها و روابط و امکان برخورداری از تسهیلات، هنرمنداصلیای که همانسوزندوز بلوچ است را استثمار میکنند. درست است این داستان تکراری وهمان داستان سالهای گذشته است. این بار برای سوزندوز بلوچ روستای قاسمآباد یکی از مراکز سوزندوزی بلوچ است ولی هیچکدام از اعضای شرکتتعاونی سوزندوزان قاسم آباد، زنان و دختران سوزندوز این روستا در آن عضونیستند، قسمت اعظم کارهای این شرکت تعاونی در افغانستان در استان بگرام وکندوز تهیه و به عنوان سوزندوزی بلوچ ارایه میشود. مدیریت این شرکتتعاونی به عنوان کارآفرین نمونه انتخاب میشود
کارآفرینی برای افغانها!! آیا بهتر نبود این اشخاص جوایز کارآفرینی خودشان را از حامد کرزای بگیرند؟معاونت صنایع دستی استان نه تنها شرایط و امکانات لازم را برای نسل جوانفراهم نمیکند، بلکه برای معرفی یک سوزندوز به بانک جهت دریافت تسهیلات سهمیلیون تومانی، منتهایی بر سر هنرمند میگذارند که گویی میخواهند با این معرفینامه، میراث پدریشان را ببخشند، در صورتیکه هر کسی که کارت صنعتگری در هر رشتهای داشته باشد، این وام را میتواند دریافت کند. بهدلیل عدم آشنایی هنرمندان سوزندوز با حقوقشان هنرمند سوزندوزها مدتهادرگیر دریافت یک معرفینامه ساده میشوند. صنایع دستی در بولتنی که حدوددو سال پیش چاپ کرده است اسم شش نفر را به عنوان سوزندوزان با سابقه وبنام بلوچ آورده که از آن شش نفر، سه نفر از هنرمندان قدیمی استان هستند وسه نفر دیگر اگر مورد ارزیابی فنی قرار بگیرند، مشخص میشود به تمام نقوش وتکنیکهای سوزندوزی اصیل بلوچ آشنا نیستند. دو نفر از این افرادمعلمهای بازنشستهاند. شاید به نظر مضحک بیاید اما این اشخاص فقط به دلیلداشتن سر و زبان بهتر جایگاهشان اینگونه بالا رفته است. ترجیح میدهم اسماین سر و زبان را روابط عمومی خوب نگذارم. این سر و زبان بهتر بهخاطرداشتن تلویزیون، امکان داشتن و خواندن روزنامه و در کل زندگی در شهرهاست. درد همین جاست. هنرمند واقعی به دلیل محرومیت از حقوق اولیه انسانی مثلمحرومیت از داشتن سواد، تلویزیون، اینترنت و در حقیقت دوری از مرکز شهرستانو استان از تمامی حقوق خود بیخبر است
. در عرصه سوزندوزی بلوچ به چندنام بزرگبرمیخوریم از مهتاب نوروزی، که از دهه 40 معروف بوده است، دردو کتاب که قبل از سال 1357 منتشر شده نام برده شده است. در کتاب «جای پایاسکندر» اسلام کاظمی اشاره میکند: «مهتاب را در قاسمآباد دیدم و کارش را» و همچنین در کتاب «سیری در صنایع دستی» که در سال 1355 چاپ شده ازسوزندوزان بلوچ، نام مهتاب و زرخاتون که امروز به ملک خاتون معروف استآمده یکی دیگر از بزرگان این عرصه شهناز خلیلی ایرندگانی است. متاسفانه درتمام این سالها صنایع دستی نتوانسته است سوزندوز مطرح دیگری معرفی کند،زیرا نه تنها حمایتی در کار نبوده بلکه برخوردهای تحقیرآمیز و ابزاری بانسل بعدی باعث شده که سوزندوزان رغبتی برای فعالیت و مطرحشدن، نداشته باشند. مهتاب، شهناز و زرخاتون را فقط برای نمایشگاهها میخواستند، جاییکه ویترینی بسازند از اسطورههای سوزندوزی بلوچ
. این
استفاده ابزاری وتحقیرآمیز، فقط مختص میراث فرهنگی نیست، روابط عمومی شهرداری ایرانشهر،آقای محمددین دشتی که از گردانندگان وبلاگ آهنگ بلوچ است ادعاهایی را مطرحمیکند که فقط هندوانههایی برای زیر بغل هنرمندان تعبیر میشود. ادعاهایی مانند اینکه مبتکر طرح پر کار بلوچ در سوزندوزی، مهتاب نوروزی است. درحالیکه قرنها قبل از مهتاب نوروزی این طرحها کار میشده است یا مثلامهتاب نوروزی هنرمند بینالمللی است اما آقایان گویا اصلا معنی بینالمللی را نمیدانند. اصلا این هنرمند بینالمللی یعنی چه؟ این موسسه بینالمللی آهنگ بلوچ در کدام کشورهای دنیا شعبه دارد؟ بین کدام ملل فعالیت میکند؟آقایان یک بنر تبلیغاتی با عکس هنرمند چاپ و ادعای بینالمللی بودن هنرمندرا میکنند، آنوقت به هنرمند میگویند میبینید شما الان دیگر هنرمندبینالمللی هستید. وقتی اینها را فهمیدم بین گریستن و خندیدن مردد بودم. موفقیتهای سوزندوزان بلوچ همواره به دلیل حرکتهای شخصی بوده، نه حمایتی؛هیچ حمایتی در زمینه بازاریابی، معرفی به نمایشگاههای خوب و برایهنرمندان واقعی صورت نمیگیرد. زرخاتون اگر توانسته در نمایشگاهها حضورداشته باشد یا به عنوان فعال اقتصادی، سفارشهایی به سوزندوزان در روستاهابدهد به دلیل پیگیریهای شخصی، به خصوص حمایتهای پسرهایش بوده است.
مهتاب نوروزی بعد از پنج، شش دهه دوندگی برای سوزندوزی (آموزش به صورت شخصی یابا کارشناسان صنایع دستی در روستاهای دور افتاده بلوچستان) و بعد از تحملتمام مشقتها وقتی پا به سن میگذارد هیچگونه تقدیر و دلجویی و حمایتی ازاو صورت نمیگیرد. البته تقدیرنامههای خشک و خالی و بدون حمایتهای مالی،مسوولان شهرستان فقط به این معنی بوده است که بگویند «بهت سر زدیم» بهملاقات او میروند. خانه مهتاب یک خانه مخروبه است. خانهای که فقط روزهادر آن زندگی میکند و شبها از ترس اینکه نکند نیمهشب سقف بر سرش آوارشود، مجبور است در جای دیگری بخوابد، سقف خانه (خانه که چه عرض کنم اتاق) بعد از سیل سال 86 بمپور، ایمنی لازم را ندارد. مدیران میراث فرهنگی استانقول حمایت و تعمیر خانه این پیرزن را از سالها پیش و بارها دادهاند ولیهیچ اتفاقی نیفتاده است. نامهای به دست پیرزن دادهاند و تا زاهدان او راکشاندهاند، سپس نامهای دیگر به دستش دادهاند و روانه استانداریاشکردهاند، فرآیند اداری زمانگیر و طاقتفرسا که اگر قرار باشد این شرایطبا دیگر افراد مساوی باشد، پس دیگر چه حرفی از حمایت و حامی هنرمند بودنمیماند که آقایان اینهمه دم از آن میزنند. اوضاع و احوال سه پیشکسوتسوزندوزی سه پیش کسوت اصلی سوزندوزی بلوچ یعنی مهتاب نوروزی، شهنازایرندگانی و زرخاتون ایرندگانی، سالها برای اداره صنایع دستی کار کردهاندو قراردادهایشان هم وجود دارد. قراردادهایی که نمایانگر داشتن حقوق قانونیاز جمله بیمه برای آنهاست
.
در طول سالیان گذشته هیچگاه حق بیمه اینهنرمندان به سازمان تامین اجتماعی به طور کامل پرداخت نشده است. یعنی تعدادروزهای کارکرد آنها از طرف صنایعدستی منظور نشده است و همین الان با سن وسال بالا برای بازنشستگی مشکل دارند، مهتاب نوروزی حدود هفتسال تلاش کردهتا بتواند حق و حقوق خود را دریافت کند . شهناز ایرندگانی هم همین احوالرا دارد. شهناز، امروز بقچهای به دست از این اداره به آن اداره، موردمضحکه تمام کارمندان و مدیران ادارات مختلف شهر زاهدان است. به یک پیرزنهنرمند وعده حج عمره میدهند و عمل نمیکنند، او را بهراحتی از دفتر مدیرصنایع دستی به دلیل اینکه حقایق همیشه تلخ گفته بیرون میاندازند. شهنازفخر سوزندوزی بلوچ است و امروز این فخر بهراحتی مورد تمسخر قرار میگیرد. شهناز، پرونده بیمهای دارد که اگر مدیران استان کمی دلسوز بودند تاکنونحل شده بود، همانطور که پرونده فرسایش مهتاب نوروزی حلشده، پرونده شهنازهم میتواند به نتیجه برسد و او هم بازنشسته شود اما مشکل همان کمی دلسوزیاست. اصلا این روزها دل دیگر کجاست تا بسوزد... این سه نفر مهتاب، شهناز وزرخاتون، کل جامعه سوزندوزی نیستند، آنها حتی مبدع سوزندوزی هم نیستند،آنها کسانی هستند که سوزندوزی را با ظرافت و زیبایی بیشتر انجام میدادند،اما بودهاند زنان دیگری که ظرافت کارشان کمتر از این سه نفر نبوده اما بهدلایل مختلف هیچگاه شناخته نشدند. حالا در میان این سه نفر، این مهتابنوروزی است که بیش از دیگران مورد تقدیر قرار میگیرد. نه اینکه فکر کنیداز او تقدیر میکنند چون لایقش میدانند، نه. امروز مهتاب نوروزی بازنشستهاست و از دید خودش حق و حقوقش را گرفته و دیگر زبان منتقد ندارد. پس یکنمونه خوب برای پرکردن کارنامه کارهای آقایان است. دقیقا مانند مدارک افتخاری که به بعضی از سوزندوزان اعطا شده و امروز دکترهایی هستند که تنهاافتخارشان داشتن یک ورق کاغذ به نام دکترای افتخاری است و به دلیل صادرشدن این مدرک طوری با آنها رفتار میشود که گویی حق و حقوقشان داده شدهاست و خانه دیگری از کارنامه آقایان را پر میکند. از سویی دیگر ادارهمیراث فرهنگی روی بحث آموزش تاکید بسیاری دارد. اما این نوآموزان بعد ازآموزش هیچ بازار کاری ندارند، وقتی سوزندوز، پارچه و نخ مناسب ندارد،وقتیکه بازاریابی برای محصول انجام نمیشود، آموزش سوزندوز جز آفرینش بیکاری و پرکردن خانهای دیگر از کارنامه هیچ نتیجهای ندارد. اداره میراثفرهنگی ادعا میکند که شهرها و روستاها و همچنین زاهدان از مراکز عمدهسوزندوزی است. در حالیکه در حال حاضر تنها مراکز مهم، روستای قاسم آبادایرانشهر و ایرندگان خاش هستند. این هنر زیبا دیگر گستردگی سالهای نه چندان دور را ندارد. درد دل در این وادی بسیار است در هفته فرهنگی استانسیستان و بلوچستان در خانه هنرمندان، اتفاق جالبی افتاد، ماجرای پیراهن صدمیلیون تومانی، یک پیراهن سوزندوزی شده که از طرحهای پرکار بلوچ در آن استفاده شده بود
. اینکه این پیراهن اگر هم متعلق به آن شخص بوده چطور بهدست آقایان رسیده؟ خودش سوالی است که فعلا نمیخواهمبه آن بپردازم. آنچه دردناک
است اینکه قیمت خون دل زن سوزندوز بلوچ که از سر انگشتانش بیرون میتراود و بر تار و پود پارچه نقش میبندد را تن کسی معین میکند کهخود دستهایش از خون جوانان این مرز و بوم رنگین است. غصههای سر انگشتان خونین سوزندوز بلوچ کم نبوده ونیست، آمدن به این وادی درد دیگری بهدردهای قبلی افزوده است. امروز به جز غصههای محمد، کارگر 10 ساله وبیسواد، فروشنده روزنامه دورهگرد که با آن جثه کوچک و سن کمش باید خرجخود و خواهرها و مادر علیلش را در بیاورد، غصه شهناز و مهتاب هم اضافه شد. چشم بر همه اینها که ببندم، خیال صورت معصوم ستاره هشت ساله که بیشناسنامهو بیسواد است و برای تامین خرج مادر و خواهرش کاری جز گدایینمیداند،خواب را از سرم میپراند.
روزنامه شرق ، شماره 1442 به تاریخ 25/10/90، صفحه 13 (سرزمین)