
الگوهای رفتاری زن های مختلف بلوچ
رازگو بلوچ
.
اگر بخواهیم رگه های سنتی یا مدرن بودن را در میان زنان بلوچ جستجو کرد
سرحد (شمال بلوچستان) اقلیمی است که به کردستان شباهت دارد. این شباهت در نوع اقلیم شباهت های رفتاری و ژنتیکی مشابهی را در مواردی بین ساکنان دو خطه پدید آورده است. از آن جمله می توان به زندگی کوهی و عشیره ای، خوی جدی خشونت آمیزتر و حتی ظاهر فیزیکی و اندام کشیده و درشت استخوان تر را می توان مثال زد. در اینجا از فرضیه کوچاندن اقوام کردی به آن اقلیم صرف نظر می شود، چرا که این شباهت بین اقوامی که در اصالت بلوچی آنها هیچ تردید نیست هم وجود دارد. جالب اینجا است که در درون مکران نیز هر کجا که کوهها انبوه تر و سر به فلک کشیده تر می شوند، رفتارها همینگونه می شود. مناطقی مانند آهوران و کاجه و نیلگ که خاستگاه بیشترین خشونت های طایفه ای در طول تاریخ بلوچ بوده است.
به همین نسبت رفتار زن ها در این مناطق با استقلال نسبی و جدیت و همکوشی با مردان همقرین بوده است. آنها مستقلا گله به چرا برده اند، سلاح حمل کرده اند، در جنگ و کشتار و گریز همراه مردان بوده و جسور تر بار آمده اند. خانه شان سیاه چادر بوده و حداکثر کپر، لذا پرده نشینی و آداب و قید و بندهای زندگی روستایی در آنها کمتر اثر کرده است.
تعالیم مکتب دیویندی که از صد سال پیش در بلوچستان آغاز شده و از حدود سی چهل سال پیش به فرهنگ غالب بلوچستان تبدیل شده است بیشترین حوزه و برد و نفوذش در مناطق شهری و روستایی بوده و کوهستان را به صورتی سنتی تر و بلوچی تر باقی گذاشته است. صرف نظر از تعالیم مستقیم دینی، محصول دیگر مکتب دیویند، نفوذ فرهنگ و ارزش های عربی- افغانی در مواردی چون پوشش، زبان، رفتار و بخصوص نگرش بلوچ بوده که زنان را هم به صورت ویژه ای تحت الشعاع خود قرار داده است. اما در این مسئله هم تفاوت زیست کوهی و عشیره ای با زیست روستایی خود را نشان می دهد. زنان کوهی سنتی تر و بلوچ تر مانده اند و زنان روستایی و شهری بیشتر پذیرای فرهنگ عربی- افغانی. فی المثل استفاده از برقع و چادر و اخیرا روبنده و پرهیز از ورود به امورات روزمره خارج از خانه.
البته باید ادغان داشت که علیرغم همه تبلیغات در جهت محو فرهنگ بلوچی به هر نام و با هر توجیه که بوده است، همه زنان بلوچ، از کوهستانی تا روستایی و شهری، بسیار مقاوم بوده و آنجا که خواسته اند موفق بوده اند. نمونه اش حفظ فرهنگ لباس زنانه بلوچ از قبیل سوزندوزی و غیره است که علیرغم همه فشارها و تبلیغات فرهنگ های عربی و افغانی و اخیرا فارسی، روز به روز در حال گسترش و نو شدن است و به یکی از برجسته ترین جلوه های فرهنگ بلوچ در رقابت با فرهنگ های دیگر بدل شده است.
علیرغم شباهت های برشمرده شده، تفاوت هایی جدی بین زنان سرحدی و زنان کوهستانی مکران دیده می شود. این تفاوت خود را از جمله در نحوه همراهی به مدرنتیه نشان می دهد. زنان سرحدی از آزادی عمل خود کمال استفاده را برده و دوشادوش مردان خود پذیرای مظاهر و مفاهیم مدرن شده اند. مواردی از قبیل نحصیلات، مشاغل اجتماعی، فعالیت های مدنی، توقعات زندگی فردی و غیره. شاید این بیشتر به دلیل الگوی تماس جغرافیایی با دنیای بیرون باشد که در آینده به آن خواهیم پرداخت. اما در مقابل زن های کوهستانی و عشیره ای مکرانی شاید عمدتا به دلیل همان الگوی تماس جغرافیایی متفاوت در این عرصه بسیار ناکام بوده اند.
ه و الگوهایی را جهت پیش بینی رفتاری آنها از این لحاظ یعنی تمایل به حفظ رفتار سنتی یا تغییر همراه با زمان بیابیم می توان تفکیک ها اولیه زیر را به عنوان پیش فرض در نظر گرفته و مورد آزمون و بررسی قرار داد:
1- الگوی سرحدی، مکرانی
2- الگوی کوهی، شهریگ،
3- الگوی روستایی، شهری
4- الگوی طایفه ای
5- الگوی کلاس اجتماعی
6- الگوی باسواد، کم سواد
7- الگوهای تماس جغرافیایی
8- الگوی ایرانی، پاکسانی
9- الگوی بلوچ بلوچستانی یا بلوچ خارج از آن
1- الگوی سرحدی، مکرانی:
الگوهای رفتاری زن های مختلف بلوچ- قسمت دوم
2- الگوی کوهی، شهریگ
"شهر" به بلوچی یعنی نخلستان، یعنی آب و ابادی؛ می خواهد ده باشد یا یک شهرستان. در فولکلور بلوچ همیشه تمایزی بوده بین فرهنگ بلوچ کوهی و بلوچ شهریگ، و البته این میان گونه سومی هم بوده، که فرهنگ ساحل نشینان باشد. حال این تفاوت تا آنجا که به زن برگردد چیست؟
در بند یک گفتیم که کوهی ها زنان شان مستقل اند و همدوش مردان. چرا که در جامعه محدود کوهی همه از یک خانواده و طایفه اند و ضرورتی نیست که زن را برای ایمن ماندن از نگاه هوس الود مردان نا آشنا به خانه بفرستند و پنهانش کنند. رفاه و تجملی هم در سیاه چادر های کوهستان نیست که زن بخواهد در درون خانه به آن دلخوش کرده و پابند شود.
ولی در آبادی تجمع آدمی به گونه ای است که حریم ها باید شکل گرفته و زندگی ها را خلوت و عیانی باشد. تا بدینجای کار هیچ اشکالی در کار نبود. اما کم کم عنصر "تشخص طلبی" که رواج یافت قضایا جور دیگر شد. زنان طبقات فرو دست همچنان بیرون ماندند و کار می کردند اما کسانی که ثروتکی اندوخته بودند و یا قدرتک و جایگاهکی ، زن های خود را به تفاخر "پرده نشین " کرده و برای نمایش تفاخر، منع از بیرون رفتن و آمدند کردند. زنان هم بد شان نیامده بود و آن را موهبه ای برای خود می دانستند. یعنی که ما کنیز و غلام داریم و مشک مان را آنها اب می کنند و ظرف مان را خودشان می شویند و ما می نشینیم و دست روی دست می گذاریم که خدا به ما داده است. اینگونه که باشد پوست مان چروک و ترک بر نمی دارد و سرخ و سفید تر می ماند. پس هم نزد شوی عزیز تر می شویم و هم فخر به زنان زحمت کش دیگر می فروشیم.
پیش از ورود و تسلط جریان دیوبندی، ملا ها را در بلوچستان خوانین آوردند. در هر قلعه ای مسجدی ساخته شد که محل رسیدگی به دعواهای مردم باشد. ملاها را معمولا از افغانستان آوردند. مانند ملا های قصرقند و فنوج و بسیار جاهای دیگر. مسجد شیخ عبدالقادر در محوطه قلعه گه (نیکشهر) و مسجد درون قلعه هشت طاقی بنت و قلات مختلف سراوان گواه این هم پیمانی دیرینه خان و ملاها بوده اند. البته ملاها هرگز همراه خان در ستمگری ها نبوده اند. اما به نظر نمی رسد که مشکل و اعتراضی هم با ظلم خان ها داشته اند. گویا جبر زمانه آنقدر قوی بوده که حساسیت نسبت به ظلم و یا امید به بهبودی اوضاع را بسیار کمرنگ کرده بوده است.
تعالیم ملاهای آن زمان هم به گونه ای نبود که مانع فعالیت زن باشد. خود ملاها شعر می سرودند، پند و لطیفه و حکایت می گفتند. همان زمان سوزن دوزی و حنابندان و دست افشانی ها به شکل خاص فرهنگ بلوچ در اوج بود. شعر و غزل سرایی و حکایت های عاشقانه هم بازمانده از آن دوران و قرن ها پیش از آن است. نکته جالب اینجا است که اکثر داستان های عاشقانه به فرهنگ کوهی بر می گردد. مانند هانی و شی مرید، ما هستند محدود حکایت هایی مانند "عزت و مهروک" که به فرهنگ شهریگ بر می گردند.
ورود تفکر دیویندی قدری قضایا را تغییر داد. نوع برداشتی که طیف افراطی این تفکر دارد زن را بسیار آسب پذیر و مستعد جهنمی شدن و جهنمی کردن دیگران می داند. بنابر این طبیعی است که دغدغه اش نجات زن و جامعه از این بلیه باشد و راه چاره را هم پوشاندن زنان در برقع و خانه نشینی می داند.
تکنولوژی آمد. پیش از همه در خدمت ملاها شد. فریادشان در بلندگو ها و ضبط صوت خانه ها می پیچید که زن را مستعد وساوس شیطان می خواندند و پرهیز از مکر هر دو را از مردان طلب می کردند. به قول دائمی یکی از معروف ترین ملایآن دوران: زن یعنی "بزن"؛ یعنی که تنبیه کردن تنها راه نجات زن از بلیه های گوناگون است.
بنابر این در این صورت دیگر جایی برای جشن عروسی و هنر و خلق زیبایی نمی ماند. لباس زنانه بلوچی که مجموعه ای از هنرها را گرد آورده بود" نوار دوزی (پیت)، سوزن دوری، آئینه دوزی و طرح های نوین، بیشترین حساست را از نگاه ملاها پیدا کرده و توپخانه شان به سرعت به کار افتاد. منبرها آتش باری را آغاز کردند. زن ها محکوم شدند به آنچه می دوختند و می بافند و می پوشیدند. منبری نبود که هجوم و پرخاش به زنان در دستور کارش نباشد.
فرهنگ مرد سالارانه هم اگر نگوئیم پذیرای اینگونه حملات بود، دست کم در برابر آنها مماشات می کرد و یا منفعل بود و نمی دانست تکلیف چیست. مرجع فکری دیگری برایش نبود. او هم چندان با مقوله هایی مانند هنر و فرهنگ و افتخار قومی و امثالهم آشنا نبود. خبر نداشت دیگران - حتی همین خرده فرهنگ های دور و بر- برای احیاء مراسمات و البسه و هنر و موسیقی محلی خود چه هزینه ها که نمی کنند تا فخر برتری فرهنگی خود را به دیگران بفروشند. این بود که به خلع سلاح شدن هنری خود تن داد. و اگر غریزه زیبایی پسند زن بلوچ مقاومت نمی کرد امروزه همگان فرهنگ بلوچی را سراسر سیاهی و جهل و خشونت می دیدند، بی آن که جلوه های لطیف زندگانی همچون دیگر اقوام و ملل در آن باشد.
کار به جایی رسید که زن بلوچ را در شهر و ابادی هرگز نمی شد دید، مگر در بیمارستان ها و پایانه های مسافربری، که از آن ناچاری و گریز نبود؛ آنهم گوشه ای کز کرده و ترسان؛ چرا که در متن زندگی بودن را هرگز نیاموخته و تجربه نکرده بود. بچه ها بی تعلیم ماندند. چون مادر ها چیزی جدید برای شان نداشتند. پدرها مثل پدربزرگ ها بار می آمدند، همه تکرار هم می شدند. در حالیکه جوامع بیرونی همراه با زمانه در حال تغییر و تکامل بودند. و این گونه شد که ما همین ماندیم