سلسه نوشتار ریشه شبهه ها: 1 –نقد از درون چیست و چرا به آن پرداختیم؟
رازگو بلوچ
این مطلب شاید حد اقل در این مقطع، سلسله نوشتار آخرمان باشد، در راستای رفع بعضی از شبهات که در بعضی از نظرات دریافتی و نیز از نظر سنجی های این وبلاگ استنباط می شود. خواهیم گفت چرا نوشته ایم و پی چه بوده ایم و بعد از آن کم کم فتیله را پائین کشیده و احتمالا از نوشتن مستمر و روزانه انصراف خواهیم داد. البته هر ازگاهی کماکان خواهیم نوشت. اما مقوله خاصی را دنبال نکرده و خود را به دل خواهیم سپرد تا ببینیم به کدامین سو مان خواهد برد. لازم دیدم مواردی را به عنوان رفع شبهات و سوء تفاهمات احتمالی به صورت خیلی ساده و به اختصار برشمرم:
ریشه شبهه ها احتمالا از کجا است؟ به گمانم از سه چیز: 1- نقد از درون 2- ناگفته هایی که انتظار گفتن شان از ما می رفته است 3- عدم عنایت به شرایط و زمان در فحوای نقدها
1 –نقد از درون چیست و چرا به آن پرداختیم؟
بلوچ یک اقلیت است. هم اقلیت قومی و هم دینی که در عین داشتن گسترده ترین جغرافیا میان بین اقلیت های کشور با عمیق ترین شکاف از لحاظ میزان توسعه یافتگی مواجه بوده است. این وضعیت متضاد زاینده مطالباتی است که در حقیقت هم به خود او برمی گردد و هم از جامعه در برگیرنده بزرگتر که کل کشور باشد. بر اساس شواهد جامعه شناختی طبیعی است که اقلیت به نقد درون و درخواست و مطالبه از خود حساس باشد و آن را تهدیدی علیه خود تفسیر کند. بخصوص اگر فشاری از بیرون و از جامعه بزرگتر هم حاضر ودر کار باشد که نتیجه اش رادیکال تر شدن و بستن دروازه نقد از درون و محروم ماندن از مزایای حیاتی آن است. بالعکس چنین اقلیتی مستعد آن است که همه خوب و بد از بیرون ببیند. در قبال کمترین خوبی هزار بار بیشتر متواضع و ممنون گشته و خود را حقیر و غیر ذیحق تر از آن می داند. در برابر بدی ها هم معمولا دو شیوه اختیار خواهد کرد: سکوت و پذیرش و انفعال یا عکس العمل تند و افراطی و بغض گونه. چیزی که این میان کم رنگ و محو می ماند وقوف از حقوق جمعی خود و پیگیری مجدانه آن به شیوه ای معقول و معتدل است. در چنین تفکر رادیکالی همه مشکلات برآمده از بیرون تصور می شود و خود را یک قربانی منفعل بیش نمی پندارند که تنها کار ممکن و مقدس رویارویی تمام عیار با جامعه بیرونی است آنهم اگر به صرفه باشد و بتوانند.
گمانم نیاز به اثبات نداشته باشد که نقد از درون به نفع همه است. هم به نفع جامعه اقلیت که نیک و بد خود را بازنگری کرده و از روی احساس و عادت صرف عمل نکنند؛ هم به نفع جامعه بزرگتر و بالاخص دولت، چرا که هم از همدوشی و همراهی اقلیت در راه توسعه برخوردار خواهد بود و هم در مواردی که گام اشتباه بر می دارد فیدبک های مناسب تری را دریافت خواهد کرد. طبعا برای غیر معقول ترین دولت ها هم ایده آل این است که همه بخش های یک کشور حتی المقدور توسعه ای در خور داشته و از دردسرهای رشد نامتوازن و ناهمگون بپرهیزند.
با وجود اهمیت نقد از درون، گاه آن را برنمی تابند و از آن مهمتر این که کسی آن را به عهده نگرفته و متحمل زحمت آن نمی شود. باید اذعان داشت که نقد از درون مرحله ای است که به طور طبیعی و خود بخود رخ نمی دهد و کاتالیزور می خواهد. نفعش هم در میان مدت به نفع همه است. در دراز مدت ضرری هم به حال هیچ کس ندارد. البته در کوتاه مدت چرا. یک عده را مستقیما آزار می دهد. آنهایی که باید تغییر کنند. یک عده را هم دچار ابهام و سوء تفاهم می کند. آنهایی را که شاهد یکسری حرف های نو خواهند بود که به شنیدن شان عادت ندارند ونمی دانند سر وته شان به کجا می انجامد.
باز هم می گویم: نقد درون مثل یک جراحی است. یک جراحی در ذهن و اندیشه و نگرش ها. اما کمتر کسی به آن رغبت نشان می دهد. چرا؟ چون ظاهر نچسب و آزار دهنده ای دارد. با شعار و شور و احساس سربلندی همراه نیست. مردم یا دنبال کسب مال و منال و نفوذ و موقعیتند و یا در پی محبوبیت و قهرمان شدن. نقد درون هیچ یک از این دو را به همراه ندارد. قدرت و نفوذ با محافظه کاری و کسب ظاهری موجه و گاه خیانت میسر است. قهرمان شدن هم با زدن حرف های پر شور و احساس و همراهی با افکار عوامانه. اما نقد درون یک "از خود گذشتگی منفی" می خواهد. از خود گذشتگی منفی به این معنی که ممکن است همه تو را بد بدانند و از خود برانند در حالی که تو در همه این مدت جز نفع دراز مدت جمع به چیزی نیندیشیده ای.
از آن طرف هم دولتمردانی ممکن است به چیزی بیشتر از تعریف و تعاریفات و شعارهای کلیشه ای رغبت نداشته و معنی و منظور این حرف های تازه را درک نکرده و نظر خوبی به آنها نداشته باشند. نتیجه اش نگاهی بدبینانه به این گونه گفتگو ها بوده و ممکن است اهل نقد درون قربانی این نگاه بدبینانه نا بجا بشود. از آن طرف عموم هم حرف هایی دارند که انتظار دارند از زبان تو بشنوند و چون انتظار شان براورده نمی شود دچار زدگی شده و حرف های مهم دیگری را هم که به نفع شان می زنی نشنیده گرفته و یا با پیش داوری منفی تعبیر کنند.
نتیجه این که عامل نقد درون قهرمان نمی شود. محبوب نمی شود. قدرت و نفوذ و مال و مکنتی از قبل آن نصیب هیچ کس نمی شود. در عوض دشمنی همه را به دنبال می آورد. پس هیچ کس جلودار آن نمی شود و منتظر می ماند جورش را دیگری بکشد.
رازگو بلوچ
ادامه دارد