چون سنگ ها صدای مرا گوش می کنیسنگی و ناشنیده فراموش می کنی
رگبار نو بهاری و خواب دریچه رااز ضربه های وسوسه مغشوش می کنی
دست مرا که ساقه ی سبز نوازش استبا بر گ های مرده هم آغوش می کنی...(فروغ فرخ زاد)