جوانان ایرانشهری چرا منزوی شدند؟
اشکان اروند
پویایی و تحرک یک جامعه مستلزم پویایی، قدرت تفکر ، اندیشه و همچنین تحرک مردم آن جامعه بالاخص جوانان می باشد .
هرگاه در یک جامعه بتوان نیروهای بالقوه جوانان را به نیروی بالفعل تبدیل نمود آنگاه رسیدن به رشد و تکامل وتعالی دیگر یک آرزو نخواهد بود .
استاد مطهری در جایی می فرماید : جامعه زنده فقط برای
کسانی احترام قائل است که
متکلم هستند نه ساکت ، متحرکند نه ساکن ، باخبرترند نه
بی خبرتر
متاسفانه در جامعه ی فعلی ما ( ایرانشهر ) پویایی وتحرک جوانان بنا بدلایل مختلف ( که در ذیل به پاره ایی از آنان اشاره خواهد شد ) چندان به عرصه ظهور نرسیده که باید تاملی بر این نمود که چرا چنین گردیده است ؟ آیا برخی از حضور و پویایی جوانان دلهره دارند و یا خود جوانان دچار سرخوردگی شده اند، شاید ترس و شاید هم آیاهایی دیگر را باید بررسی کرد.
· جامعه سنتی و مذهبی :
با توجه به اینکه جامعه ی ما یک جامعه سنتی و مذهبی است متاسفانه برای جذب جوانان توسط علمای مذهبی چندان برنامه ایی وجود نداشته وندارد که این را می توان هم در عدم به روز بودن برخی علما دانست و هم در عدم برقرار کردن ارتباط با جوانان جستجو کرد.
با توجه به نبود احزاب متاسفانه در بسیاری از موارد من جمله شورا و مجلس که رای مردم تاثیر گذار است یک دایره ایی تشکیل گردیده که در این محیط کمتر از جوانان استفاده شده و فقط یک افراد خاصی را به درون خود جای می دهند و این محیط بسته محیطی است مذهبی.
در این محیط که ارتباطات قومی و حضور بیشتر در مساجد بیشترین امتیازهای مثبت را با خود به همراه دارد بنا بدلایل بسیار، بسیاری از تحصیلکردگان و روشنفکران که با برخی همفکر نیستند حذف می شوند و افرادی که شاید روابط قومیتی اشان قوی تر است و سرمایه بیشتری دارند و بیشتر در مجالس مذهبی دیده می شوند تایید می گردند.
· سرخوردگی جوانان تحصیل کرده
در مقطعی بنا بدلایلی حضور بسیار کمرنگی از جوانان را در مراکز آموزش عالی شاهد بودیم و این خود سرخوردگی جوانان را در پی داشت . یکی از دلایل انگهایی بود که به تحصیل کردگان قبل از انقلاب به عناوین مختلف چسبید وحذف شدند و دیگر گزینشی شدن مراکز عالی بود که پس از برداشته شدن این مهم شاهد حضور چشم گیر جوانان بومی در دانشگاهها بودیم.
پس از حضور جوانان در دانشگاهها و فارغ التحصیل شدن چالش بزرگی در جلوی پای خود دیدند و آن اشتغال بود.
در برهه ای دیدند که برای افراد دیگر !!! در این دیار شغل می باشد و برای آنان که ساکن و ماندگارند جایی وجود ندارد ، دیدند که نه تنها از شمال استان بلکه از استانهای دیگر نیز برای کار و استخدام جایی هست و برای آنان نه ( حتی برای رانندگی و سرایداری و باغبانی نیز دیگران را بر بومیان ترجیح دادند). این مورد نیز در پاره ایی از مواقع با قوانینی درخصوص استخدام افراد بومی تا حدودی توانست به جذب جوانان بیانجامد اما کار ساز نبود ، بازار کار جوابگوی این همه متقاضی نبود.
· شغل های کاذب
با توجه به هم مرزی با کشورهای پاکستان و افغانستان بسیاری از جوانان با این فکر که زودتر به موفقیت برسند روی به شغلهای کاذبی آوردند که در پاره ایی از مواقع بازی با جان خودشان و دیگران بود .
مرز همیشه یک فرصت اقتصادی محسوب می گردد درصورتیکه بتوان برنامه و اصول درستی را برای آن متصور بود . با توجه به روی آوردن خیل عظیمی از جوانان به شغلهای کاذب همانند قاچاق سوخت و غیره ، فکر وانرژی این گروه به آن سمت سوق یافت و از جامعه بدور گشتند .
· سوئ استفاده به بهانه های ناسیونالیستی
بسیاری در برهه هایی از زمان برای خودنمایی وجلب توجه به عواملی روی آوردند و برای رسیدن به اهداف خود با بازی گرفتن احساسات جوانان خام ، آنان را به بازی گرفتند و شعارهایی از قبیل ناسیونالیست بلوچی را مطرح کردند و سپس که ماهیت این افراد برای جوانان روشن شد حس خورد شدن و سرخوردگی را برای جوانان در پی داشت که این افراد چگونه با آنها بازی کردند .
اما واما ..........
با توجه به تمام موارد بالا باید انزوای جوانان را در وجود خودشان جستجو کرد ، این عزیزان برای خواست خودشان چه همتی را به خرج داده اند ؟ با توجه به اینکه اکثر مسوولین شهرستان و بالاخص فرماندار افرادی بومی هستند چقدر مشکلاتشان را با این افراد در میان گذاشته اند ؟ چرا توان و جرات صحبت رودر رو را به خود نمی دهند ؟ چرا همیشه سعی نموده اند خود را در پناه دیگران پنهان نمایند ؟ چرا سعی در قهرمان پروری دارند تا اینکه خود قهرمان باشند . تا طفل گریه نکند مادر چه داند ..................