فریـاد بلوچ
اساس سیاست استقلال طلبی زرمبش... « امروز وظیفه مبارزان بلوچ است تا بطور شفاف مسئله استقلال بلوچستان را طرح بکنند تا با وجود آمدن شرایط و همسویی منافع جامعه جهانی با منافع ملت بلوچ ، جنبش دموکراتیک و ملی در بلوچستان توانایی بازیابی استقلال را با کمک جامعه جهانی از اشغال ایران داشته باشد» .اسمش را چه می توان گذاشت... تعیین تکلیف برای مردم بلوچ ، خط و نشان کشیدن برای فعالان سیاسی بلوچ یا راهبرد مصوب این محفل که البته بیشتر شبیه خطابه های صدام در جنگ با ایران می ماند ، او می گفت تا 24 ساعت آینده تهران را فتح خواهیم کرد! این 24 ساعت 8 سال به طول انجامید و در آخر چنان ناکام ماند که پیشاپیش تقاضای آتش بس نمود . البته گذشته از آنکه او ارتش و قدرت داشت و حکومت .
نمی دانم این توهم از کجا نشأت می گیرد ، از جهل به وقایع جهان یا هراس از آشکار شدن ماهیت این اقلیت و شاید هم تاکتیکی برای فرار به جلو… اما هرچه هست نخ نما شده و جذابیتی برای مردم بلوچ نخواهد داشت .
زرمبش بگوید از کدام جنبش دموکراتیک و ملی در بلوچستان می گوید که شرایط و همسویی منافع جهانی با منافع ملت بلوچ را دنبال کرده و در پی بازیابی استقلال بلوچستان با کمک جامعه جهانی از اشغال ایران باشد ؟
تا آنجا که بنده بلوچستان را می شناسم و از ارتباط عمیق مردم بلوچ با جامعه و سرزمین خود نیز آگاهی دارم ، تاکنون آنچنان جنبشی که شما در خیال خود ساخته اید اعلام وجود نکرده و کسی هم آن را ندیده ، شاید منظورتان قاچاقچی های موادفروش باشد که هرازگاهی به این سوی مرز سرک می کشند که البته جنبشی دموکراتیک در حیطه خود هستند و یا شاید هم منظور ، برادران سلّاختان در گروهک جندالله باشد که دموکراسی را سر می بُرند… به هرحال اگر واضح تر می گفتید بهتر بود . مگر آنکه این جنبش دموکراتیک را همه ی جامعه بلوچ با حدود فراگیر مفروض قرار دهیم و حال آنکه شاید نیم درصد از مردم بلوچ هم گروهی بنام "زرمبش" را تاکنون نشنیده باشند .
نکته دیگر اینکه در کدام دوره تاریخی ، بلوچستان دارای حکومت مستقل بوده که شما اکنون مدعی تلاش برای بازیابی آن استقلال هستید ؟ اگر شما دوستمحمدخان بارکزایی را شاه بلوچستان می نامید ، پس در آن زمان چند حکومت طایفه ای دیگر هم در بلوچستان وجود داشت ، حکومت محلی بمپور ; حکومت های محلی منطقه سرحد ; حکومت طوایفی منطقه سراوان که قلاع و آثار بجای مانده از محدوده های حکمرانی آنان هنوز هم وجود دارد که آنان نیز هرکدام خود را حاکم آن منطقه می نامیدند ، پس در اینصورت آیا بلوچستان در یک زمان چندین شاه داشته است ؟ منطقی بنظر نمی رسد ، هیچ مدرکی نیز وجود ندارد که دوستمحمدخان ادعای شاه بلوچستان کرده باشد .
سلیگ هاریسون در کتاب «در سایه افغانستان» می نویسد : بلوچ های ایرانی هرگز یک واحد سیاسی یا نظامی خاص خود حتی برای یک مدت کوتاه ایجاد نکردند . تنها دوران حکمرانی بلوچ ها به دوران میرنصیرخان بلوچ از سرداران نادرشاه افشار و میرچاکر رند مربوط می شود ، که البته حکومت های محلی هردو در مناطقی از بلوچستان پاکستان بوده است و نه قسمت غربی آن در ایران . میرچاکر رند در قرن 15 میلادی بر خاران، کلات و لاس بلا حکومت میکرد .
سوال دیگر اینکه کدام بلوچستان تحت اشغال؟ اگر بلوچستان تحت اشغال است پس چرا جامعه جهانی آنرا برسمیت نمی شناسد ؟ بطور مثال سازمان ملل فلسطین را یک کشور تحت اشغال دانسته و اداره آن را به دولت نیمه رسمی تشکیلات خودگردان سپرده است و بعلاوه هیئتی بین المللی بر وقایع آنجا نظارت دارند . حال چرا در مورد بلوچستان بقول شما اشغال شده اینچنین اتفاقی نیفتاده است؟
گذشته از این مسایل ، بالفرض که ادعای شما صحت داشته باشد و در مورد اینکه بلوچستان در گذشته دارای حکومت محلی یکپارچه بوده است بر حق باشید ،از آن زمان تاکنون تغییرات وسیعی در تقسیمات سیاسی جهان بر اساس ویژگی های مشترک جوامع جهانی بوجود آمده و چاره ای جز پذیرش آنها نیست ، اکنون جامعه بلوچستان نه تحت حکمرانی یک سردار خودکامه بلکه در جهت منافع عام ملی پیش می رود و بلوچستان بخشی از مرزهای ایران شناخته می شود ، جامعه جهانی آنرا بعنوان استانی از جغرافیای سیاسی ایران می شناسد و این سرنوشت نه با جبر که با انتخاب و اراده مردم بلوچ رقم خورده است .
از نگاه دیگر ، در واقع همان حکومت های محلی و طایفه ای هم که در چند نقطه از بلوچستان برقرار بوده است ،نه دارای هویت جداگانه بلکه اختیاراتی بوده است که از سوی حکومت مرکزی به آنان واگذار شده و منابع تاریخی بلوچستان بسیار نقل کرده اند که تمام حکام محلی بلوچستان تنها گماشتگان از سوی رژیم شاهنشاهی بوده و از خود اختیاراتی نداشته اند و در واقع مالیات بگیران حکومت در این مناطق بوده اند. البته آنطور که نقل کرده اند ،دوستمحمدخان انسانی درستکار و وطن پرست بود ،اما در حوزه سیاسی اختیاراتش در حد نماینده دولت مرکزی محدود میشد .
اگر دوستمحمدخان بقول شما شاه کشوری مستقل بنام بلوچستان بود ، پس چگونه رضاشاه پهلوی آنرا به تهران احضار نمود و به جرم خیانت به حکومت مرکزی اعدام کرد؟ مگر می شود کشوری حکمران یک کشور یا منطقه خودمختار دیگر را فراخوانده و آنرا محاکمه نماید؟
عجبا که از یک گماشته ی بی اختیار شاهی ساخته اید و بر تخت حکومت نشانده اید !
بی ربط نیست که در رابطه با استقلال بلوچستان نظریه پردازی کنید و خود را وارثان بلوچستان مستقل پندارید ، لابد با همان قدرت تخیل که دوستمحمدخان را شاه بلوچستان نمودید ، برای خود نیز آنچنان صدارت و ریاستی در عالم خیال نقاشی کرده اید و بلوچستان را نیز اینگونه به استقلال خواهید رساند...!!!
فریاد بلوچ می فرمایند:
این آتش نھفتہ کہ در اندرون ِ ماست
خود شمہ ای ز سوختگیھای . . . ماست
برقرار باد استقلال بلوچستان!